امتیاز دهید.

پدیدارشناسی روح

۵۰,۰۰۰ تومان
توضیحات کلی کتاب

در کتاب پدیدار شناسی روح سخن از طرحی است که هگل در جهانی که به نام حقیقت از آن یاد می‌کند در افکنده است که روند دریافت حسی و در پی آن حدوث درک و در نهایت تولید مفهوم را به ما بنمایاند تا که نظام پدیداری روح دانائی را به فلسفه بکشاند. این دنیای یاد شده را حسرتا که آنچنان نعمت تجربه‌ای عطا نشده است که به یاری آن بتوان به یقینی دست یافت. تنها به این حقیقت می‌توان اکتفا کرد که به دنیائی گام نهاده‌ایم که نسبتی با این دنیایش نباشد بجز که خود این دنیا باشد. دنیائی که هیچ چیزی در آن یافت نمی‌شود بجز که تغییر و تغییر و لذا نه از هستی می‌تواند صحبتی به میان آید و نه از نیستی، نه از وجود و نه از لاوجود، بلکه همه آنچه هست هستی است توامان با نیستی، وجود است توامان با لاوجود، مثبت است با منفی، ین است و یانگ. این دنیای ین و یانگ را خود نیز منطقی است بنام دیالکتیک که با سه ساحت تعینی همراه است تا که روند امور را بر منطق خود استوارگرداند. در این وادی حقیقت اگرت سلوکی باید همانا کشف راه‌هائی است که درساختاری از نظام علمی در این کتاب بر ما گشوده است، و یا به سخن دیگر، هگل خود بر این مدعاست. در اول قدم باید که به فرم این ساختار از طریق شرح و بحث‌های ضروری که داده می‌شود – و چه بسا به پرگوئی و یا مغلغ گوئی تعبیر شده است – دست پیدا کرده باشیم. این ساختار همانگونه که ذکر شد بر سه پایه دیالکتیک استوار است. حیاتمندی این سه پایه حیثیتی تأثیر پذیری متقابل را بر روی هم سامان می‌بخشد که در مجموع هشت ساحت عقلی را به تعین در آورد. سه تعین اول را هگل در سرفصل آگاهی بنام‌های یقین حسی، دریافت، و نیرو و فاهمه معرفی کرده است و تعین چهارم را در سرفصل خود آگاهی بنام حقیقت خود آگاهی معرفی نموده است، و تعین پنجم را در سر فصل منطق، بنام یقین و حقیقت منطق معرفی نموده است، و ششم روح و هفتم مذهب و هشتم معرفت مطلق. از آنجا که بر اساس منطق دیالکتیک هر وجهی مولود دو وجهی دیگر می‌باشد لذا با توجه به هشت ساحت عقلی مذکور، شرکت دو به دوی آنها در هشت ساحت عقلی جمعا شصت و چهار حالت را به نمایش می‌گذارد که اگر ایجابی و سلبی و یا مثبت و منفی را توامان با هم فرض کنیم سی و دو زیر مجموعه را شامل می‌شود که دقیقاً در فهرست کتاب به‌طور جداگانه در زیر مجموعه‌های هشت سر فصل مذکور آورده شده است. و اما تو ‌ای همسفر روایات مفاهیم بس مهجور و اقلیم‌های بس فراخ ذهن، در محتوای کتابی که با نام مقدمه پدیدار شناسی روح با آن آشنا شده‌ای. نامی که به گمان من اضافه دانائی‌اش از پس روح آن از قلم افتاده است و دریغ که جبرانش را دیر هنگام باشد. به روایت مقدمه‌ی پدیدارشناسی روح دانایی، تنها به شنیدن ننشسته‌ای و خود به اقلیمی که کس را در آن راهی نیست ره نسپرده‌ای، بلکه آن همای وصال را به اقلیم جان خود بر نشانده‌ای تا که با آتش اشتیاق به دور آن چرخیدن بار‌ها و بارها در انبوه مفاهیمی که هگل خود برای تو پالایش داده است آمیخته با شور و وجد وصال دقایقی نایل ایی که وصف آن جز به سکوت بر نیاید، و گاهی را باید که تو به انتظار بنشینی که آن مفاهیم جاندار همچون سوژه و مفهوم و کلیت و جزئیت و صد‌ها نظایر دیگر در سامان هفتاد و دو وجهی خود، اینبار اما شامل هشت وجه ممتنع دیگر خود نیز به بار بنشینند.

این تنیدگی جمله‌ها در هر بند و سپس تشخیص تمایزات بند‌ها بی‌شک مطالعه و تحقیق گسترده‌ای را می‌طلبد تا که دستمایه‌ای گردد بر بنای یک مهندسی معکوس با هدف دست یافتن به آن ساختار شگرف. و اما در این دنیای به ظاهر متکثری که گاه به اختیار و گاه به ضرورت برگزیده شده است کدامین به حقیقت می‌باید که برگزیده می‌شدند. ؟ آن بازنمود حسی اولیه که به‌عنوان شقه‌ای از خود آگاهی عمل کرده است؟ و یا شقه دیگری که انعکاسی از دریافت ما را رقم می‌زند؟ و یا آن منی که مفهومی را عرضه می‌دارد؟ و چه بسا آن مفهوم را خود نه از باز نمود حسی اولیه نشانی باشد و نه از دریافتی که از شقه دیگر خودآگاهی ساطع شده است. و اگر اختیاری هم بوده است، آیا تنها اختیار در انتخاب باطل نرفته است؟ و به ضرورتی اگر برگزیده‌ایم همه را بازی‌های نفس و آرزو‌های سرکوب شده‌ای که فرمان ضرورت را می‌رانده‌اند نبوده است؟ و اما آدمی را با همه قوه فاهمه‌اش، شگفتا که باید اندیشه داشته باشد از اندیشه ورزی. چرا که معیار سنجشی اگرش باشد همان مفاهیم کلی است که از جامعه‌اش بر گرفته است که آنرا نیز اعتباری نیست.
و اما هگل خود روی دیگر سکه را نیز بر ما گشوده است. آنگاه که انسان را در ساحتی می‌نشاند که در مقام؛ من؛ به اختیار در جایگاه خدائی حکم به مفهوم براند و گوئی کائنات را چنان گمارده آید که با هر منطقی که فرمان براند با همان منطق پاسخ خود دریافت نماید. به تناسب چنین اختیار وسیعی است که بار مسئولیت گرانی بر دوش او نهاده می‌گردد. و انسان بودن را بس دشوار می‌یابد در این راه دشوار اما به صرافت به مفهومی وحدت بخشی دست خواهد یافت که دیگری را و خود را و جامعه را همه‌یکی بداند و لذا تنها این حضور او در هستی است که فراخنای حقیقت را برای او می‌گشاید و آن مطلق دست نیافتنی در وادی باطل را در دم می‌نمایاند. و آنگاه است که همه جا سخن اشنای بزرگانی را در این دنیای نو به جان بشنود که جهان را سقف بشکافند و با طرحی نو دنیائی را از دانایی برافرازند، که خود توانایی باشد. و با روایتی دیگر ترا به هیات نوع اعضای یکدیگرت بدانند. و به هنگام نایل شدن به آن دقایق به شکوفه نشستن‌های بی‌شمار ذهن، سحر گاهانی را پشت سر گذرانده باشد که خود را جوان بر خاسته ببیند و بر آن اندیشه بیزاری نکند که بر آن بجز که جان و خرد نگذشته باشد، و به گمان هگل همان روح دانایی در او پدید آمده باشد، و لذا آنچنانکه خصلت علم را شاید هر گونه فردیتی را رخت بر بندد و فردیتی نو را به بار نشاند، نه در پاسخ انتظاری از او و نه در پی نیازی برای خود که همه خود ایثار و همه خود تلاش باشد. و اما، راستی را چرا ما با همه‌ی این جانهائی که در کالبد معرفتی خود پیوسطه سیمرغمان را به ما باز نمایانده اند، اکنون به دریغ باید که به خواب سرد و ساکت سیمرغان راه یافته باشیم. شاید هم ما را هگل‌هائی می‌بایست که با موشکافی‌های هگلی، نظام پدیداری علم را از پس پشت این‌همه تخیلات شیرین و رمز‌ها و اسرار و گفتار حکیمانه بر می‌گشودند و مبانی نهادینه شدن آن را در فرهنگ ما پی ریزی می‌کردند. و به دنبال همین آرزوست که شاید این کتاب به حق و به کرات و البته جسته و گریخته به فارسی برگردانده می‌شود. و خود نمی‌دانم که من نیز چرا به شجاعتی نائل آمده‌ام که آن را بازگویم. و اما نه به سخن بیشینیان که متاسفانه با چنان گنگی همراه بوده است که نه مرا ونه دیگرانی را که به پرسش بر گرفته‌ام از آن چندان بهره‌ای بوده است. می‌ماند بزرگان دیگری که متاسفانه برای ترجمه به منابع دست دومی دست یازیده‌اند که شایسته‌ی نامشان نبوده است و چه بسا خوانندگان را به گمراهی کشانده‌اند.
در خاتمه اما، ترا توشه‌ای در این سفر اگرت باید، همانا تاملی است که در خود داشته باشی، تا که ترا شمائی از وجود حاصل شده باشد. بقیه پیرایه‌ای خواهد بود چونان بار گرانی بر دوش که چابکی ات را برای رسیدن به مقصد خواهد گرفت. چرا که این‌همه حدیث خویشتن تو است که پیشتر در طی تاملاتی که با خود داشته‌ای چه بسا که با تو به سخن در آمده باشند. و اما سهم نگارنده اینکه تا آنجا که ساختار متن اجازه داده است خواسته است که ساده بنویسد، ضمن اینکه لحن گفتار هگل را که اینچنین به گوشش نشسته است به گوش شما هم برساند و آخر اینکه آن رمزنهفته در نوشتار او را که به ضرورت حفظ آن گوهرسخن در لابلای سطور کتاب به چشم می‌خورد نیز حفظ کرده باشد.

اشتراک‌گذاری این کتاب

99 عدد در انبار