گزیده شعرها، 1395 – 1391
همه جا سرد بود
حتا درون کافه؛
همه پیش روی هم
روی میزهای دو نفره
میان حرف های دروغین
و لبخندهای مصنوعی
در حال هم زدنِ شکر
در فنجان قهوه شان بودند،
قهوهام را بیشکر هم زدم
و بین پُک زدن به سیگارم
بی حرف و لبخند نوشیدم
و ساعت ها خیره ماندم
به تو و فنجان قهوه ی تلخی
که دست نخورده باقی ماند…